اتاق فرار انيگما
اتاق فرار (Escape room) يك بازيِ فيزيكي - ماجراجويي است. در اين بازي، تيم‌ها در قالب گروه‌هاي 3 تا 5 نفره تشكيل شده و داخل اتاق فرار مي شوند. در، پشت سر آنها قفل شده و بازيكنان مي بايست با پيدا كردن سرنخ‌ها، حل كردن معمّاها، از سر گذراندن چالش‌هايي كه براي آنان طراحي شده و در قالب كار گروهي ظرف مدت 60 دقيقه راه خروج از اتاق فرار را پيدا كرده و از آن خارج شوند.

پسر عموم توي هند درس ميخوند اون تازه فارغ‌التحصيل شده، يه بار كه ازش خواستم يكي از خاطرات فرا طبيعيشو تعريف كنه، نگاهش براي چند ثانيه به نقطه ي نامعلومي خيره موند و بعد شروع به تعريف كرد:

سال دوم دانشگاه بود كه تو يه خوابگاه مختلط اقامت داشتم، اونجا دوستاي زيادي پيدا كردم.

ساختمون خيلي قديمي بود و هرازگاهي برق قطع ميشد و ما مجبور بوديم از شمع استفاده كنيم ولي با اين حال ترس غريزي از تاريكي توي همه ي ما وجود داشت بخاطر همين دونفري تو راهرو ها حركت ميكرديم.

يه بار نصف شب مجبور بودم برم دستشويي، به سمت تخت دوستم كه دختر بود رفتم كه صداش كنم تا منو همراهي كنه.

به محض اينكه بازوشو لمس كردم، چشماشو باز كرد و بهم لبخند زد.

نميدونستم چرا انقد خوشحاله؛ اون تا پايين راهرو خنديد و رقصيد، زياد نميتونستم ببينمش اما ميتونستم سايه ي محوشو ببينم كه با چابكي ميرقصه.

من هم شروع به همراهيش كردم و باهم رقصيديم، صداي خنده هامون راهرو رو پر كرده بود.

اون هر از چند گاهي يكي از اهنگاي مورد علاقمون رو ميخوند.

تو بازگشتمون هم همين اتفاق افتاد، بالاخره رفتيم تا بخوابيم.

صبح روز بعد من با صداي مامورا بيدار شدم كه دور تخت دوستم حلقه زده بودن.

از تخت پريدم بيرون و به تخت دوستم نزديك شدم، جسد بي جون دوستم روي تخت دراز كشيده بود درحالي كه چشماش باز مونده بود و همون لبخند روي لبش بود.

شب گذشته خودكشي كرده بود، زمان مرگش 11:30 شب تخمين زده شد ، تقريبا 3 ساعت قبل ازينكه بيدارش كنم.

براي خوندن اينجور مطالب كليك بريد.

چند سال پيش سيزده بدر رفته بوديم جاده ي فيروزبهرام (شنيده بوديم خيلي باصفاعه و ميشه گفت نسبت به جاهاي ديگه خلوت تره) ... من به خواهرم گفتم بيا بريم يه دوري اطراف جايي كه نشسته بوديم بزنيم!!

شانس ما تا اومديم تكون بخوريم يه گله گوسفند اومدن از جلوي ما رد شدن، يهو خواهرم گفت بدنش يه دفعه اي سنگين شده و سرش درد ميكنه، ازم خواست كه برگرديم پيش بقيه... باعث تعجب بود چون حالش خيلي خوب بود يه دفعه اي اينجوري شد!! خلاصه بنده خدا تا زماني كه ما بيرون بوديم از جاش بلند نشد ميگفت بدنش سنگين شده و بي حس...تا برگشتيم خونه.

(من از بچگي يه عادتي دارم موقع خواب پاهام رو تكون ميدم تا خوابم ببره اينكار يه صداي خفيفي ايجاد ميكنه موقع خواب ...كسايي كه خواب سبك و حساسي دارن اذيت ميشن)

اونشبم طبق معمول داشتم پاهامو تكون ميدادم آبجيم گفت سارا پاهاتو تكون نده اذيت ميشم، منم با اينحال كه خوابم نمي‌برد اونجوري، پاهامو تكون ندادم اصلاً ! دو دقيقه بعد دوباره گفت سارا ميگم پاتو تكون نده، من گفتم آجي باور كن تكون نميدم! گفت: عه صداش تو سرمه فكر كردم تكون ميدي .دو سه دقيقه ي ديگه با صداي بلند گفت: سارا اذيت نكن ديگه پاتو تكون نده ،گفتم به خدا تكون نميدم! با عصبانيت گفت وقتي صداش مياد يعني تكون ميدي اما واقعا من تكون نميدادم.

(اتاقمون مشترك بود و اينكه منظورم از تكون دادن،ماليدن پاها به همديگه اس انگار كه ميخواي گرم كني... كف دستاتون رو به هم بمالين يا همو سائيدگي متوجه ميشين منظورمو) خلاصه اين شد بساط هرشب ما ...

يه شب كه طبق معمول ازم خواست پامو تكون ندم بهش گفتم اگر حرف منو باور نميكني من ميشينم، نميخوابم (فرداش امتحان ترم داشتم كلاً از استرس خوابم نميبرد ) ببينم بازم شك داري كه من دارم اذيتت ميكنم يا نه!!

تازه چشماش گرم شده بود كه يه دفعه چشماشو باز كرد (قرمز قرمز شده بودن از بيخوابي...چون اصلا نميتونست بخوابه) گفت پاهاتو تكون نده، گفتم باور كن من نيستم

اونموقع بود كه منم ترس تمام وجودمو گرفته بود  ميگفت صداش داره هر لحظه بيشتر و نزديك تر ميشه...ما اونشب دوتايي كلي نماز خونديم و قرآن خونديم و صلوات فرستاديم تا خواهرم آروم بشه اما اصلا فرقي نميكرد!  گوشاشو محكم ميگرفت تا ديگه نشنوه اما انگار صدا تو سرش بود...

طفلك تا يه هفته همونجوري بود تا اينكه مامانم به يكي از دوستاش گفت اينجوري شده اونم گفت برين پيشِ، پيش نمازِ مسجد سَركتاب باز كنه، مامانمم پيش سِيّد رفت... خدا بيامرزش، گفت از گله ي گوسفند رد شده همزاد اونا افتاده روي دخترتون ... چند تا آيه خوند فوت كرد روي صورت خواهرم يه چيز باور نكردنيه اما واقعا خواهرم خوب شد

الانم حرفش ميوفته چشماش اشك جمع ميشه و ميگه واقعا تو اون چند روز عذاب ميكشيده

امتیاز:
بازدید:
برچسب: اسكيپ روم،
موضوع:
[ ۲۳ شهريور ۱۴۰۰ ] [ ۰۲:۰۴:۳۶ ] [ انيگما ] [ نظرات (0) ]
[ ]
.: Weblog Themes By sitearia :.

درباره وبلاگ

نويسندگان
نظرسنجی
لینک های تبادلی
فاقد لینک
تبادل لینک اتوماتیک
لینک :
خبرنامه
عضویت لغو عضویت
پيوندهای روزانه
لينكي ثبت نشده است
پنل کاربری
نام کاربری :
پسورد :
عضویت
نام کاربری :
پسورد :
تکرار پسورد:
ایمیل :
نام اصلی :
آمار
امروز : ---
دیروز : ---
افراد آنلاین : 2
همه : ---
چت باکس
موضوعات وب
موضوعي ثبت نشده است
امکانات وب

سئو کار حرفه ای / خرید پیج اینستاگرام / باربری / دانلود نرم افزار اندروید  / شرکت خدمات نظافتی در مشهد / شرکت نظافت منزل و راه پله در مشهد / شرکت نظافت راه پله در مشهد / شرکت نظافت منزل در مشهد  /سایت ایرونی  / بازی اندروید  /  خدمات گرافیک آریا گستر  / فروش پیج آماده آریا گستر / نیازمندی های نظافتی / وکیل در مشهد / ارز دیجیتال / نیازمندی های قالیشویی / مبل شویی / املاک شمال  / آرد واحد تهران / فیزیوتراپی سیناطب / sell Instagram account safely / نیازمندی های گردشگری / نیازمندی های سالن زیبایی